وهابیت تکفیری استغاثه را شرک اکبر می دانند در حالی که معیاری (یقدر و لا یقدر، حیات و ممات، حاضر و غائب) را که برای شرک دانستن استغاثه می شمارند بر خلاف آیات و سنت نبی (صلی الله علیه وآله) و سلف است. بنابراین فرق بین استغاثه توحیدی و شرکی چیست؟؟
پاسخ
غوث و فریادرسی (که نوعی نفعرساندن است) بصورت مطلق فقط از آنِ کسی است که قائم به ذات خودش و بطور استقلالی قدرت ربوبی بر انجام فریادرسی را داشته باشد و آن، کسی نیست جز خداوند سبحان چراکه هیچ کس در برابر خداوند متعال مالک هیچ گونه نفع و ضرر رساندنی نیست چنانکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «لا أملك لك من الله شيئا». و اگر کسی مالک نفع و ضرری باشد به اذن الله و به صورت غیر استقلالی چنین قدرتی دارد.
هرکس از غیر خداوند متعال، فریادرسی بخواهد با این اعتقاد که آن فریادرس (بصورت استقلالی و قائم به ذات خودش و همانند یک موجود موصوف به صفات ربوبیت که مالک نفع و ضرر رساندن است) میتواند به او کمک کند و به فریادش برسد، (حال چه فقط در یک نیازش از او استغاثه کند و چه در همۀ نیازهایش از او استغاثه کند فرقی نمیکند) پس مشرک به شرک اکبر شده است؛ همانند مشرکان قریش که آلهۀشان را در ربوبیت و نفع و ضرر رساندن شریک خداوند سبحان کرده بودند.
اما اگر از یک مخلوق طلب فریادرسی و غوث شود با این اعتقاد که آن مخلوق، بصورت قائم به ذات خودش و مستقل از الله و من دون الله، هیچگونه قدرت نفع و ضرر رساندنی ندارد، و در برابر خداوند متعال مالک هیچ گونه نفع و ضرر رساندنی نیست، بلکه تنها یک وسیله و سبب است که به اذن الله قدرت غوث و فریادرسی را دارد، پس چنین استغاثهای از شرک خارج میشود.
یک: برای مثال هاجر (علیها السلام) به ملائکه استغاثه میکند، چنانکه در صحیح بخاری آمده است:
لما كان بين إبراهيم وبين أهله ما كان، خرج بإسماعيل وأم إسماعيل، ومعهم شنة فيها ماء، فجعلت أم إسماعيل تشرب من الشنة، فيدر لبنها على صبيها، حتى قدم مكة فوضعها تحت دوحة، ثم رجع إبراهيم إلى أهله، فاتبعته أم إسماعيل، حتى لما بلغوا كداء نادته من ورائه: يا إبراهيم إلى من تتركنا؟ قال: إلى الله، قالت: رضيت بالله، قال: فرجعت فجعلت تشرب من الشنة ويدر لبنها على صبيها، حتى لما فني الماء، قالت: لو ذهبت فنظرت لعلي أحس أحدا، قال فذهبت فصعدت الصفا فنظرت، ونظرت هل تحس [ص:145] أحدا، فلم تحس أحدا، فلما بلغت الوادي سعت وأتت المروة، ففعلت ذلك أشواطا، ثم قالت: لو ذهبت فنظرت ما فعل، تعني الصبي، فذهبت فنظرت فإذا هو على حاله كأنه ينشغ للموت، فلم تقرها نفسها، فقالت: لو ذهبت فنظرت، لعلي أحس أحدا، فذهبت فصعدت الصفا، فنظرت ونظرت فلم تحس أحدا، حتى أتمت سبعا، ثم قالت: لو ذهبت فنظرت ما فعل، فَإِذَا هِيَ بِصَوْتٍ، فَقَالَتْ: أَغِثْ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ خَيْرٌ فإذا جبريل، قال: فقال بعقبه هكذا، وغمز عقبه على الأرض، قال: فانبثق الماء، فدهشت أم إسماعيل، فجعلت تحفز...»[1].
حضرت ابراهیم، اسماعیل و مادرش (علیهم السلام) را از محلشان بیرون برد و مشکی با خود داشتند که در آن آبی بود و مادر اسماعیل همچنان از آن مینوشید و بچهاش را شیر میداد تا به مکه وارد شدند و آنان را زیر درختی تنها گذاشت و خود نزد خانوادهاش (زن بزرگش سارا) برگشت؛ مادر اسماعیل به دنبال او رفت تا به کداء رسیدند، از پشت سرش او را صدا کرد که: ای ابراهیم! ما را به که میسپاری و پیش که تنها میگذاری؟ فرمود: به خدا و پیش خدا، مادر اسماعیل گفت: به (امر) خدا راضیم و برگشت، و همچنان از آن مشک آب مینوشید و به بچه شیر میداد تا وقتی که آب تمام شد، با خود گفت: کاش بروم و به دقت نگاه کنم شاید کسی را بیابم. ابن عباس میگوید: (هاجر) رفت و بر بالای کوه صفا آمد و نگاه کرد و همچنان نگاه کرد که شاید کسی را ببیند، اما هیچکس را ندید و چون از کوه پایین آمد و به دره رسید، شتاب کرد و دوید تا بر بالای تپه مروه رفت و همین عمل (از صفا به مروه و از مروه به صفا رفتن) را چندبار تکرار کرد (و کسی را نیافت) و به خود گفت: بروم ببینم که کودک در چه حالی است؟ رفت و نگاه کرد و کودک را در همان حال بیتابی و گریه و دست و پا زدن دید، مانند این که فریادهای آخر و نزدیک مرگش بود؛ دل مادر آرام نگرفت و گفت: بروم شاید کسی را بیابم، به بالای صفا رفت و چندبار نگاه کرد و کسی را نیافت و تا هفت بار آمدن و رفتن را تکرار کرد، سپس گفت: بروم و حال کودک را ببینم که ناگاه صدایی شنید. هاجر گفت: به فریادم برس، اگر نزد تو خیر و برکتی موجود و ممکن است! که دید آن شخص جبرئیل است؛ او با پاشنه بر زمین کوبید و فشار داد و آب از آن جوشید؛ مادر اسماعیل وحشت کرد و زانو زد و شروع کرد به ذخیره کردن آب در مشک و... بقیۀ حدیث را با طول آن ذکر کرده است.
دو: در صحیح بخاری آمده است فردای قیامت مردم به حضرت آدم و حضرت موسی (علیهما السلام) و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) استغاثه می کنند: «وَقَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو يَوْمَ القِيَامَةِ، حَتَّى يَبْلُغَ العَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسَى، ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»[2].
در سخت ترین شرایط که روز قیامت باشد مردم به جای این که خداوند را صدا بزنند به این پیامبران الهی استغاثه کردند و این نشان از این است که معیار شرک بودن استغاثه این است که اگر آن ولی یا رسول را مستقل بدانی در این صورت شرک است و الا شرک نیست.
سه: یا مانند استغاثۀ یکی از پیروان موسی (علیه السلام) به موسی در دعوا و درگیری، که از حضرت موسی (علیه السلام) خواست به فریادش برسد و به او علیه دشمنش کمک برساند:
﴿وَدَخَلَ ٱلمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفلَة مِّن أَهلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَذَا مِن عَدُوِّهِۦۖ فٱستَغَثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِن عَدُوِّهِۦ فوَكَزَهُۥ مُوسَى فَقَضَى عَلَيهِ قَالَ هَذَا مِن عَمَلِ ٱلشَّيطَنِ إِنَّهُۥ عَدُوّ مُّضِلّ مُّبِين﴾ [القصص: 15]؛ «او هنگامیبه شهر وارد شد که اهل آن در غفلت بودند، ناگهان دو مرد را دید با هم نزاع (و جنگ) میکردند، یکی از آنها از پیروان او بود، و دیگری از دشمنانش، پس آن که از پیروان او بود بر (علیه) کسیکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست پس (موسی) به او مشت (محکمی) زد و کارش را ساخت، (و مُرد، موسی) گفت: این از عمل شیطان بود، بیگمان او دشمن گمراهکنندۀ آشکاری است».
چهار: قوم حضرت موسی (علیه السلام) مستقیما از خود حضرت موسی (علیه السلام) طلب باران کردند و حضرت موسی (علیه السلام) به آنها نفرمود این عمل شرک است و از خداوند متعال بخواهید با این که نزول باران با قدرت خداوند صورت می گیرد: «إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ» (اعراف: 160).
ابن تیمیه حرانی در مقام بررسی دلایل برتر بودن انسان نسبت به ملائکه، اثبات وجود الأقطاب والأوتاد والأغواث؛ والأبدال والنجباء میگوید: «وأما النفع المتعدي والنفع للخلق وتدبير العالم فقد قالوا هم تجري أرزاق العباد على أيديهم وينزلون بالعلوم والوحي ويحفظون ويمسكون وغير ذلك من أفعال الملائكة. والجواب: أن صالح البشر لهم مثل ذلك وأكثر منه»[3].
«و اما به نسبت نفعرسانی به مخلوقات و تدبیرکردن عالم، آنها میگویند که ملائکه کسانیاند که رزقهای بندگان بر روی دستان آنان پخش میشود و علوم و وحی را نازل میکنند و محافظت میکنند و نگه میدارند و دیگر از افعال ملائکه (که اینها را به عنوان دلیل بر برتر بودن ملائکه بر انسان میآورند) و جواب آن این است که: انسانهای صالح هم، همانند این افعال را دارند و بلکه بیشتر از آن را هم دارند».
بدون شک اثبات انسانهایی که ابن تیمیه از آنها به نام اوتاد و اغواث و ابدال و نجباء یاد کرده است، و میگوید آنها به مخلوقات نفع میرسانند و در عالم، تدبیر میکنند و ... همگی قدرتشان در گرو اذن خداوند متعال است نه مستقل از الله و قائم به ذات خودشان. پس خوارج معاصر (وهابیت تکفیری) چگونه مطلق استغاثه از مخلوق را بدون قید ربوبیت، شرک میپندارند؟
بنابراین اگر بنده ای ربوبیت و الوهیت برای ولی یا رسول الله (صلی الله علیه وآله) قائل باشد شرک است. ولی اگر چنین خصوصیتی برای آنها قائل نباشد این شرک نیست حالا آن ولی زنده باشد یا مرده باشد و یا حاضر باشد یا غائب باشد و آن فعل (به زعم وهابیت) یقدر باشد یا لا یقدر باشد.
پس غالیان خرافاتی که مومنان و گویندگان شهادتین و کسانی که پیوسته «لا حول ولا قوة إلا بالله» بر روی زبانشان است را به مجرد عمل «استغاثه» تکفیر میکنند، با اینکه این مومنان پیوسته اقرار میکنند که چنین استغاثهای از باب اخذ اسباب است و مستغاث دارای قدرت ربوبیت نیست، چنین افرادی دچار دام خوارج شدهاند و دچار ظاهرگرایی و افراط در تکفیر شدهاند و حقیقتاً نه توحید را میشناسند و نه شرک را. و متاسفانه امروز این الرویبضههای نادان، در دین خداوند عزوجل بدون علم و بدون تبعیت از علمای معتبر اهل سنت، حرف میزنند و همانند خوارج، مخالفانشان را متهم به شرک میکنند والله المستعان. بارالهی ما را از فتنهها محفوظ دار آمین.
برگرفته از کتاب «هداية الخوارج في تصحيح الکوارث»، مجاهد دین.
[1]- بخارى، محمّد، صحيح البخاري، تحقيق: محمد زهير بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق. ج 4، ص 144.
[2]- همان، ج 2، ص 123.
[3]- ابن تيميه حراني، احمد، مجموع الفتاوى، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، مدينة نبوية، 1416ق. ج 4 ص 379.